خدای را باش

شعر و عرفان

خدای را باش

خداداد
شعر و عرفان

خدای را باش

 

خدای را باش

«نقل است كه چون مادرش به دبيرستان فرستاد، چون به سوره

 لقمان رسيد به اين آيت(ان اشكرلي و لوالديك) خداي مي گويد

 مرا خدمت كن و شكرگوي، و مادر و پدر را خدمت كن و شكرگوي

 استاد معني اين آيت مي گفت، بايزيد كه آن بشنيد بر دل او كار

كرد، لوح بنهاد و گفت: استاد، مرا دستوري ده تا به خانه روم و

سخني با مادر بگويم.

استاد دستوري داد، بايزيد به خانه آمد.

مادر گفت: يا طيفور!(بايزيد را در طفوليت طيفور صدا مي زدند)

به چه آمدي؟ مگر هديه آورده اند، يا عذري افتاده است؟

گفت: نه، به آيتي رسيده ام كه حق مي فرمايد ما را به خدمت

خويش و خدمت تو.من در دو خانه كدخدايي نتوانم كرد.

اين آيت بر جان من آمده است، يا از خدايم درخواه تا همه

 آن تو باشم، و يا در كار خدايم كن تا همه با وي باشم.

مادر گفت: اي پسر ترا در كار خداي كردم و حق خويشتن

 به تو بخشيدم. برو خداي را باش ...»

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : پنج شنبه 8 ارديبهشت 1390 | 8:44 | نویسنده : خداداد |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.